جدول جو
جدول جو

معنی کش خرام - جستجوی لغت در جدول جو

کش خرام
(کَ خِ / خَ / خُ)
خوشخرام. آنکه با طنازی و عشوه گری خوش خرامد:
رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام
شخ نورد و راهجوی و سیل بر و کوهکن.
منوچهری.
دیدم همه طپان و بی آرام و شوخ چشم
او بازآرمیده و پر شرم و کشخرام.
سوزنی.
در صدف دریا کشان بزم صبوحی
جام چو کشتی کش خرام برآمد.
خاقانی.
از این کشخرامی، لطیف اندامی، ماهرویی، سلسله مویی. (سندبادنامه). کنیزکی را دید باجمال، زیبادلال، عنبرموی، خورشیددیدار، کبک رفتار، کش خرام. (سندبادنامه). از این سروبالایی، کشخرامی، زیبارویی. (سندبادنامه).
دخت خوارزمشاه نازپری
کش خرامی بسان کبک دری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
کش خرام
آنکه با طنازی و عشوه گری خوش خرامد
تصویری از کش خرام
تصویر کش خرام
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش خرام
تصویر خوش خرام
دارای ناز و وقار در راه رفتن، خوش رفتار
فرهنگ فارسی عمید
(رَ رَ / رِ دَ)
خوش خرامیدن. با ناز حرکت کردن. طناز بودن. ترفﱡل. تبختر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(حَ خَ)
زنی که از زیبایی و رفتار جمیلانۀ خود فتنه برمی انگیزاند و هنگامه برپا میکند. (ناظم الاطباء). رجوع به حشرگائی و حشری شود
لغت نامه دهخدا
(کَ خِ / خَ / خُ)
خوشخرامی. عمل و حالت کش خرام:
لیلی ز سر گشاده کامی
چون ماه فلک به کش خرامی.
نظامی (لیلی و مجنون چ وحید دستگردی ص 240)
لغت نامه دهخدا
(کُ خُ)
خرمابن نر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 274)
لغت نامه دهخدا
(کَ خِ / خَ / خُ)
خرامنده چون کبک. یازان چون کبک:
مجلس تو همه سال ای ملک آراسته باد
از بت کبک خرام و صنم گورسرین.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(گَ خِ / خَ / خُ)
خرامنده با ناز و تکبر. خرامنده با شادی و خوشی:
تازه رویی چو نوبهار بهشت
گش خرامی چو باد بر سر کشت.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 108)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ/ خُشْ خِ / خَ / خُ)
خوش رفتار و رعنا. (ناظم الاطباء). کش خرام. (یادداشت مؤلف) :
بره کرد عزم آن بت خوش خرام
گره کرد بند سر آن خوش سیر.
لوکری.
بدو گفت جمشید کای خوش خرام
نزیبد ز تو این سخنهای خام.
اسدی.
فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست
سی غلام ترک دادش خوش لقا و خوش خرام.
سوزنی.
ماند کجاوه حاملۀ خوش خرام را
اندر شکم دو بچه بمانده محصرش.
خاقانی.
ماه چنین کس ندیدخوش سخن و خوش خرام
ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام.
سعدی.
قامت زیبا و قد خوش خرام سرو سهی و بیدو چنار رقاص. (ترجمه محاسن اصفهان).
ای کبک خوش خرام که خوش میروی بایست
غره مشو که گربۀ عابد نماز کرد.
حافظ.
تا بوکه یابم آگهی از سایۀ سرو سهی
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی میزنم.
حافظ.
یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده.
حافظ.
، خلق. خوش خلق. (یادداشت مؤلف) :
گفتمش کی بینمت ای خوش خرام
گفت نصف اللیل لکن فی المنام.
شیخ بهائی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کبک خرام
تصویر کبک خرام
آنکه روش اش مانند کبک زیبا باشد: (روش کلک من از خانه ایشان مطلب که کغ ار چه بکوشد نشود کبک خرام)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کج خرام
تصویر کج خرام
آنکه بد خرامه، بد رفتار بد معامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کج خرامی
تصویر کج خرامی
بد خرامیدن بد رفتاری بد معاملگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کج خرام
تصویر کج خرام
((~. خُ یا خَ))
آن که بد خرامد، بدمعامله
فرهنگ فارسی معین
خوش خوراک، خوش مزه
فرهنگ گویش مازندرانی
ماچ کردن و بوسه زدن، بغل گرفتن و بوسیدن همراه با احوال پرسی
فرهنگ گویش مازندرانی
جای بند شلوار
فرهنگ گویش مازندرانی